پیرمرد آمده است بر سر حوض تا وضو گیرد و نماز کند
رو به درگاه بی نیاز آرد دست خود سوی او دراز کند
گفت : این خانه را که می بینی نیست جزخانه ی جوانی من
هم در این خانه بسته خواهد شد دفتر عمر و زندگانی من
من به عمر دراز دانستم زندگی جز سفر نمی باشد
تا توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمی باشد